یار امام زمان
 
عضو باشگاه وبلاگ نویسان راسخون بلاگ
 
  • برای این که به فامیل‌هایتان اثبات کنید که میراث‌دار خسیسی نیستید، میهمان‌های مجلس ختم آن مرحوم را به یک رستوران گران می‌برید و گارسون‌ها برایشان دو قاشق برنج، چهار بند انگشت گوشت کبابی، مقداری جعفری، یک حلقه پیاز با ضخامت نیم سانتی‌متر، یک قاچ لیمو و یک عدد زیتون می‌آورند. چند دقیقه بعد، مبلغی معادل قیمت یک سمند سورن با رنگ سفارشی را به صندوق رستوران پرداخت می‌کنید.
  • یک پول خوب دستتان می‌آید. تصمیم می‌گیرید آن را برای نامزدتان خرج کنید. دو ساعت در خیابان وزرا بالا و پایین می‌روید و جست‌وجو می‌کنید تا عطر مورد علاقه او را پیدا کنید و بخرید. آخرش هم آن را گیر نمی‌آورید و تصمیم می‌گیرید یک انگشتر قشنگ برایش بخرید. اما نظرتان عوض می‌شود و یک روز که اتومبیل او را قرض گرفته‌اید، آن را به خیابان سورنا می‌برید و رویش یک سیستم صوتی درست و حسابی می‌بندید. وقتی همان شب به خانه نامزدتان می‌روید، او می‌گوید که چون به پول نیاز داشته، اتومبیلش را یک ساعت قبل به پسرخاله‌اش فروخته است.
  • از وقتی مدل جدید موبایل مورد علاقه‌تان را پشت ویترین یک فروشگاه دیده‌اید، شب‌ها خواب‌تان نمی‌برد. چند روز بعد وقتی حقوق خود را دریافت کردید، بلافاصله به خیابان جمهوری می‌روید و آن گوشی را می‌خرید. شب وقتی به یک میهمانی می‌روید، عاشق گوشی یکی از میهمان‌ها می‌شوید. روز بعد به خیابان جمهوری می‌روید و آن گوشی را می‌خرید و گوشی قبلی‌تان را هم توی کشوی میزتان می‌گذارید.
  • یک پول قلمبه دستتان می‌آید. به همسرتان می‌گویید که این پول مال هر دو نفر شما است، اما او خودش می‌تواند تصمیم بگیرد با آن در یک تور خارجی ثبت‌نام کنید یا برای تجهیز خانه خرج کنید. همسرتان چند روز فکر می‌کند و آخرش می‌گوید که می‌خواهد مبلمان را عوض کند. از آن خسته شده است. روز بعد مبلمان جدید را سه میلیون تومان می‌خرید و مبلی که سال قبل دو میلیون خریده بودید و آخ هم نگفته و سالم است را از شما 300 هزار تومان می‌خرند. مجبور هستید. می‌فهمید؟ مجبور هستید




، 
 
نوشته شده در تاريخ شنبه 15 اسفند 1388  توسط [ra:post_author_name]

دل بردی از من به یغما  اصلاح الگوی مصرف

ای فکر و ذکر دل مـــــــا اصلاح الگوی مصرف

در عرصه ی خودکفایی الحق که امّید مایی

هستی کلیدی  طلایی اصلاح الگوی مصرف

 رفتیم هی سوی اصلاح اصلاح هی روی اصلاح

ای مصرف الگوی اصلاح،اصلاح الگوی مصرف!

ای طرح  یکسال مصرف، سال دگر می کنی کف

گردی دکور بر سر  رف، اصلاح الگوی مصرف!

با کنگــــــــره یا همایش یا با سرود و نمایش

داریم سویت  گرایش، اصلاح الگوی مصرف!

یا کارهـــــــای موازی، با نطق یا   لفظ بازی

کف کرد فرهنگ سازی، اصلاح الگوی مصرف!

سرگرم حرف و شعاریم با کار کاری نداریم

در نوع خود شاهکاریم اصلاح الگوی مصرف!

با مصلحانی چو ماها، امّید اصلاح؟...ها ها!

بسته شود کل راها(!) اصلاح الگوی مصرف!

در این مسیر بلا خیز،رحمی به ما کن به پا خیز

اوّل  به اصلاح ما خیز، اصلاح الگوی مصرف





، 
 
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 12 اسفند 1388  توسط [ra:post_author_name]
همسرم اصلاح مصرف می کند آن هم چه جور
گاه با ارشاد و صحبت گاه گاهی هم به زور
صرفه جویی می کند در پختن و در دوخت و دوز
هست آپ تودیت کارش یا به قول ما به روز
می شمارد لپه ها و لوبیا را درخورشت
صرفه جویان را حواله میدهد ناف ِبهشت
در خورشتش هرکسی یابد دو کنجه بیشتر
می زنم هر روزبر آن جای خود یک نیشتر
جای روغن در غذاها دنبه و پی می کند
بچه ام با خوردنش رودار (پی پی )می کند
جای لیوان ، آب می نوشیم با قطره چکان
وای از آن روزی که آید خانۀ ما میهمان
رفته از یادم زمانی را که ماهی خورده ام
تازه آن هم در سفر، در بین راهی خورده ام
جامه می دوزد برایم ناقلا بی آستین
پاچۀ تنبان من سی سانت مانده تا زمین
وصله پشت وصله می کوبد به جوراب حقیر
جای قالی زیر پای ما بُود تنها حصیر
روشنی خانۀ ما با چراغ موشی است
کار او البته پیش دیگران روپوشی است
می رویم حمام البته دو هفته در میان
چون که واتر گوییا دارد برای ما زیان
بابت اصلاح الگوی نفوس ، این پرفسور
رختخوابش را جدا فرموده با صد داد و غــُر

پول های حاصل از اصلاح مصرف را طرف
در حسابش جمع کرده چون که دارد صد هدف
می خرد با پول های بی زبانم کیف و کفش
می رود با هر خریدش در فلان جایم درفش
این طلا هایی که همسر بر خودش آویخته
بابت هرتکه اش خون دلم را ریخته
آستین جامه ها و پاچۀ شلوار من
شد النگوی طلا ورفت در دستان زن
پول آب و برق را داده به جراح زبل
تا شود قدری جوانترتر ز سنـّش در سجل
الغرض در باب اصلاحات دربین زنان
همسر من هست البته یقیناً قهرمان
گفت با « جاوید» رندی بذله گو و تیز هوش
راه درمانت نمی باشد به غیر ازمرگ موش
آن هم البته اگر طبق همین الگو خوری
دور خواهی کرد عزراییل و گردی بستری
نویسنده: محمد جاوید




، 
 
نوشته شده در تاريخ دوشنبه 3 اسفند 1388  توسط [ra:post_author_name]